*هوشمندانه احمق باشید*
 
درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ

*هوشمندانه احمق باشید*


 

ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد.مردم با نیرنگی،حماقت او را دست می انداختند.دو سکه(یکی طلا و دیگری نقره)به او نشان میدادند؛اما ملانصرالدین همیشه سکه ی نقره را انتخاب میکرد!

این داستان در تمام منطقه پخش شد.هر روز گروهی زن و مرد می آمدند و دو سکه به او نشان میدادند و ملانصرالدین همیشه سکه ی نقره را انتخاب می کرد.تا این که مرد مهربانی از دیدن این صحنه ناراحت شد... در گوشه ی میدان به سراغش رفت و گفت:هر وقت دوسکه به تو نشان میدهند سکه ی طلا را بردار! این جوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند.

ملانصرالدین پاسخ داد:ظاهراً حق با شماست.اما اگر سکه ی طلا را بردارم،دیگر پول به من نمیدهند تا ثابت کنند که من احمقم .شما نمیدانید تا به حال با این تظاهر چه قدر پول گیر آوردم!



نظرات شما عزیزان:

دوپونت
ساعت18:39---7 مهر 1392
چه باحال بود! و نکته ی عمیقی داشت. ممنونم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب