داستان مرد پارسا ، همسرش و کنیزک
 
درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ

یکی از پارسایان زنی بسیار غیرتمند، و کنیزکی بس زیبا داشت . آن زن به علت حساسیت رشکمندانه اش همسرش را همیشه می پایید و هیچوقت او را با کنیزک تنها نمی گذاشت. مدت ها بود که آن زن، همسر و کنیزک را زیر نظر داشت تا مبادا فرصت خلوت برای آن دو فراهم شود.

روزی آن زن (همراه با کنیزک) به حمام رفته بود که ناگهان یادش آمد که طشت را در خانه جا گذاشته و به حمام نیاورده است. زن به کنیزک گفت: زود باش مثل پرنده به خانه برو و طشت نقره ای را بردار و بیاور .

کنیزک وقتی این حرف را شنید از خوشحالی زنده شد و با خود گفت که اینک به وصال آقای خانه خواهم رسید و پیش خودش فکر کرد اکنون خواجه در خانه است و خانه هم خلوت . پس به خوشحالی به طرف خانه دوید. هوسهای شش ساله کنیزک این بود که خواجه را تنها در خانه بیابد. کنیزک شتابان به سوی خانه پرواز کرد و خواجه را در خانه تنها یافت.

در این وقت بود که زن خواجه به خود آمد و پیش خود گفت: چرا من کنیزک را به خانه فرستادم؟! من با دست خود پنبه را در آتش گذاشتم و قوچ نر را سوار میش کردم. زن گِلِ سر شویی را از سرش شست و با حالی پریشان و در حالی که از شتاب چادر از سرش می افتاد و روی زمین کشیده می شد به دنبال کنیزک راهی خانه شد. (کنیزک از عشق جان دوید و این زن از ترس . عشق کجا و ترس کجا؟؟؟ سالکی که با براق عشق سلوک می کند، بر آن کسی که از خوف عذاب و یا طمع بهشت سلوک می کند برتری دارد. گرچه هر دو سالک اند، اما سالک عاشق زودتر و مطئن تر به مقصد می رسد تا سالک خائف و یا طامع.)

 

همینکه آن زن به خانه رسید و در را باز کرد وصدای در به گوش آن دو( خواجه و کنیزک) رسید، کنیزک با حالی پریشان از وضعیت جماع برخاست و مرد نیز با شتاب برخاست و به نماز ایستاد و به خواندن نماز تظاهر کرد . زن همینکه وارد اتاق شد دید کنیزک پژمرده و شوریده و آشفته و گیج و سرکش است و از آن طرف شوهرش را دید که به نماز ایستاده ، ولی از لرزش و اضطراب او دچار شک شد . زن بی هیچ ملاحظه ای دامن شوهر خود را بلند کرد و دید که بیضه و آلت او آلوده به مِنی است و از آلت او بقیه مِنی می چکید بطوریکه ران و زانوی او آلوده و نجس شده بود.

 

 

 

پس آن زن کشیده ای به سرِ همسرِ خود زد و گفت: ای فرومایه آیا بیضه مرد نمازگزار باید اینچنین باشد؟! آیا با حالت جنابت نماز می خوانی؟! آیا کسی که آلت و ران و شرمگاهش نجس است سزاوار اقامه نماز است؟

******

 

 

 

 

شهوت چنان بر آن دو هوسکار غلبه کرد که احتیاط را از دست دادند و یادشان رفت که درِ خانه را ببندند، و خلاصه مشغول کار شدند. هر دو شاد و مسرور یکدیگر را در آغوش گرفتند و در آن لحظه بر اثر آمیختن، دو جان به هم پیوست .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب