در خواست موسی از حکمت خداوند
 
درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ

    


      روزی موسی به پیشگاه خداوند عرضه داشت: خدایا امروز من را به برخی اسرار و امور
      نهفته آگاه کن!
      خداوند خطاب به او فرمود: به کنار چشمه برو،خود را در میان گیاهان مخفی کن و
      نگاه کن چه حوادثی در آنجا رخ می دهد!
      موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت.در همان لحظه سواری به کنار آب
      آمد ،لباس خود را در آورد و آب تنی کرد و سپس لباس بر تن کرد و رفت.اما کیسه
      ی پول های خود را جا گذاشت.
      کودکی کنار چشمه آمد و کیسه ی پول را برداشت و رفت.موسی شاهد بود که در همان
      لحظه  کوری به کنار چشمه آمد و آنجا نشست.در همین لحظه سوار به دنبال کیسه ی
      خود بازگشت و چون کیسه را نیافت،از کور پرسید:آیا تو کیسه ی پول مرا ندیدی؟
      کور که از هیچ چیز اطلاع نداشت ،اظهار بی خبری کرد.
      سوار،باچند ضربه،کور را از پا در آورد و او را کشت و گریخت.
      موسی بعد از این واقعه عرض کرد: خدایا!این چه حادثه ای بود که به من نشان
      دادی؟حکمت هرچی بود این گونه بود که فرد بی گناه کشته شد!!!
      خداوند فرمود:ای موسی!پدر این کودک مدت ها نزد مرد اسب سوار، کار کرده بود و
      دقیقا آنچه در کیسه بود،حق او بود که مرد اسب سوار از پرداخت آن خودداری کرده
      بود.اینک کودک وارث پدر است که از این راه به حق خود رسید.اما آن کور که تو
      دیدی در جوانی پدر آن سوار کار را به قتل رسانده بود و اکنون با حکمت و عدالت
      به سزای عمل خود رسید



نظرات شما عزیزان:

فریبا
ساعت15:33---22 فروردين 1391
سلام
امید وارم که سال خوبی رو آغاز کرده باشید
بسیار زیبا بود
و باز بر میگرده به این که همیشه حق به حق دار میرسه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب