جبرئیل و یوسف پیامبر
 
درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ
سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:جبرئیل و یوسف پیامبر, :: 11:8 ::  نويسنده : حــسیـــنــــــ

گویند جبرئیل امین نزد یوسف پیامبر بود,جوانی از آنجا می گذشت.جبرئیل گفت این جوان را می شناسی.این همان کسی است که در نوزادی به پاکی تو شهادت داد و ماجرای زلیخواه به نفع تو تمام شد.یوسف دستور داد تا ان جوان را پیش او بیاورند و در حق او احسان فراوان کرد و به او هدایای بیشماری داد و دستور داد هر خواسته ای دارد براورده شود.در ان حال یوسف متوجه گریه جبرئیل شد و دلیل آن را پرسید؟جبرئیل گفت:ای یوسف تو عبد خدا هستی و در قبال کسی که در زمان نوزادی به پاکی تو شهادت داده چنین نیکی می کنی,حال به من بگو حال بنده ای که در شبانه روز 5 باز نماز میخواند و در آن به پاکی خدا شهادت می دهد چگونه است و خدا با چنین بنده ای چگونه رفتار میکند...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب